جدول جو
جدول جو

معنی علی کابلی - جستجوی لغت در جدول جو

علی کابلی(عَ یِ بُ)
ابن مجاهدبن مسلم بن رفیع کابلی رازی کندی. مکنی به ابومجاهد. رجوع به کابلی (ابومجاهد علی بن...) و علی (ابن مجاهدبن مسلم...) شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ یِ اِ بِ)
ابن عیسی بن ابی الفتح اربلی، مکنّی به ابوالحسن و ملقب به بهاءالدین. نام وی در الوافی به صورت ’علی بن عیسی بن عیسی اربلی’ آمده است. وی ادیب، شاعر، نویسنده و مورخ بود. او راست: 1- رسالهالطیف فی الانشاء. 2- العشاق و خلوه المشتاق. 3- کشف الغمه فی معرفهالائمه، که در سال 687 هجری قمری از تألیف آن فراغت یافت. 4- المقامات الاربع. 5- نزههالاخیار فی ابتداء الدنیا و قدر القوی الجبار. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 163). صاحب معجم المؤلفین به مآخذ ذیل نیز اشاره کرده است: فوات الوفیات ابن شاکر ج 2 ص 66. الوافی صفدی ج 12 ص 135. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1492. روضات الجنات خوانساری ص 396. ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 180 و ج 2 ص 89. المخطوطات التاریخیۀ کورکیس عواد ص 69. تذکرهالمتبحرین ص 489. فوائدالرضویۀ عباس قمی ج 1 ص 314. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 714. و رجوع به ابوالحسن (علی بن عیسی اربلی) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
میر علی کاشی، وی معاصر شاه عباس اول بود و شعر نیز میسرود. نصرآبادی ابیاتی از اشعار او را نقل کرده است. رجوع به تذکرۀ نصرآبادی فصل سیزدهم ص 484 شود
لغت نامه دهخدا
(عَیِ)
ابن محمد مشهور به نصیرالدین کاشی. متکلم و فقیه و محدث متوفی در سال 755 هجری قمری و شهرت اورا حلی نیز آورده اند. او راست: 1- الاعتراضات علی تعریف الطهاره. 2- تعلیقات علی هامش شرح الاشارات. 3- حاشیه بر شرح التجرید اصفهانی. 4- حاشیه بر شمسیه. 5-شرح طوالع بیضاوی. (از معجم المؤلفین از فوائدالرضویۀ عباس قمی ج 1 ص 326 و تذکرهالمتبحرین ص 490)
ابن مراد کاشی. ملقب به علاءالدین. متوفی در سال 624 هجری قمری او راست: زبدهاللغه به زبان فارسی، که در دو قسمت است قسمت اول در اسماء و قسمت دوم در افعال. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 953)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن حسین کاکی. وی برادر ماکان بن کاکی است و در گرگان میزیست. پس از درگذشت ابوالقاسم جعفر بن ناصرکبیر (304-311 هجری قمری) که حاکم طبرستان و مدعی حسن بن قاسم داعی صغیر، در حکومت بود، برادرزادۀ او ابوعلی محمد بن ابوالحسین احمد بن ناصر کبیر (312-315 هجری قمری) در آمل علم حکومت برافراشت. اما ماکان بن کاکی که از امرای گیلان بود و دخترش در حرمسرای ابوالقاسم جعفر بن ناصر کبیر می زیست، دخترزادۀ خود اسماعیل بن ابی القاسم را با وجود خردسالی به پادشاهی برداشت و ابوعلی محمد رادستگیر کرد و نزد برادر خود علی بن حسین کاکی به گرگان فرستاد. علی بن حسین مقدم ابوعلی را گرامی داشت و با وی به احترام رفتار کرد و شبها با او مجالس عیش ونشاط به پا می کرد، و سرانجام شبی ابوعلی پهلوی علی بن حسین را با کارد بدرید و خود حکومت بلاد جرجان را به دست گرفت و آنگاه مازندران را نیز تسخیر کرد. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 414). و نیز رجوع به سادات علوی، ذیل شرح حال ’داعی صغیر’ در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ مِ)
ابن علی محمد (علی فهمی کامل...). نویسنده و مورّخ و سیاستمدار بود. وی در سال 1287 هجری قمری در قاهره متولد شد و در مدرسه زبانهای خارجی و دبیرستان نظام تحصیل کرد و وارد ارتش شد سپس از ارتش استعفا داد و با برادرش مصطفی کامل در جنبشهای ملی شرکت کرد و حزب وطنی را تأسیس کردند و سرانجام در بیست وششم جمادی ثانیۀ سال 1345 هجری قمری در قاهره درگذشت. او راست: 1- الاقتصاد السیاسی. 2- سیره مصطفی کامل فی أربعه و ثلاثین ربیعاء در نه جلد. 3- المسأله المصریه. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی است از دهستان کنار بروژ، بخش صومای، شهرستان ارومیّه. دارای 153 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات و توتون است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ)
دهی است از دهستان پشت بسطام، بخش قلعه نو، شهرستان شاهرود. دارای 100 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین میشود. و محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ کَ)
ابن محمود کعبی. مکنی به ابوالقاسم. او راست: تاریخ بلخ. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 289)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ کَ)
ابن حسن بن علی بن ابی الحسین حسنی کلبی مکنی به ابوالقاسم. وی از امیران صقلیه (سیسیل) بود. در سال 360 هجری قمری برادرش احمد که حاکم بر این جزیره بود برای فرماندهی ناوگان المعز فاطمی به مصر رفت و وی به جانشینی او به حکومت نشست و در سال 372 هجری قمری در جنگی که با ’اوتون دوم’ امپراتور آلمان در نزدیکی صقلیه کرد به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی ازاعمال الاعلام ص 51 و البیان المغرب ج 1 ص 238 و ابن خلدون ج 4 ص 210 و المسلمون فی جزیره صقلیه ص 152)
ابن سلیمان کلبی. مکنی به ابونوفل. محدث است و از ولید بن مسلم بن نوفل بن ابی عقرب روایت کند. و نیز رجوع به ابونوفل شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی است از دهستان بلوک شرقی، بخش مرکزی شهرستان دزفول. دارای 100 تن سکنه. آب آن از رود خانه دز تأمین میشود. و محصول آن غلات و برنج و کنجد است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن احمد بن علی بن سلیمان فالی. مکنی به ابوالحسین. محدث و مؤدب بود ودر ذی حجۀ سال 448 هجری قمری درگذشت. او راست: کتاب الاستقامه. (از معجم المؤلفین از کشف الظنون ص 1389 و ایضاح المکنون ج 2 ص 266 و هدیه العارفین ج 1 ص 688). در اصطلاح علم حدیث، محدث به فردی گفته می شود که احادیث صحیح را از سایر روایات تمیز می دهد و آن ها را به دقت به نسل های بعدی منتقل می کند. به عبارت دیگر، محدث کسی است که روایت های پیامبر اسلام را جمع آوری کرده، بررسی و تطبیق می کند و در صورت صحت، آن ها را نشر می دهد. این کار نیازمند دقت در بررسی سند، متن، و شرایط راویان است.
لغت نامه دهخدا
علی بن عبدالعزیز مکنی به ابوالحسن بن زیاده الله بن ابی مضر (فرزند ابومروان بن زیاده الله است. مؤلف المغرب بنقل از حجاری در المسهب گوید: ابوالحسن علی تواناترین شاعر این خاندان بوده و از اشعار او است:
لاتسفنی الا بکأس اذا
شربتها تملک عقلی جمیع
و زادک الله سروراً اذا
سقیتنی بالجام او بالقطیع
لاتوقع الخمر الی مدّه
اولی و احلی من زمان الربیع.
و نیز از اشعار جالب او است:
یا سالباً عاشقیه
و عاشق کل تیه
و من مدامی و نقلی
من وجنتیه و فیه
هلا جزیت فؤادی
ببعض ما لک فیه.
(المغرب فی حلی المغرب ج 1 ص 93)
لغت نامه دهخدا
(عِلْ لَ تِ بِ)
رجوع به علت مادی شود. (فرهنگ اصطلاحات فلسفی)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ هَِ)
ابن مسعده باهلی، مکنّی به ابوحبیب. تابعی بود. (از منتهی الارب). واژه تابعی یکی از مفاهیم کلیدی در علم رجال و تاریخ اسلامی است. تابعی کسی است که پیامبر اکرم (ص) را درک نکرده، اما با یکی از اصحاب او دیدار داشته و از ایشان تعلیم گرفته است. در منابع معتبر اسلامی، تابعین جایگاه ویژه ای دارند زیرا آنان واسطه ای مطمئن برای نقل سنت و معارف دینی به نسل های بعدی بودند. نام بسیاری از تابعین در کتب معتبر حدیث آمده است.
لغت نامه دهخدا
(عَ اَ سَ مَ حَلْ لَ / لِ)
دهی است کوچک از دهستان سرویزن، بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت. واقع در 24 هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و در سر راه مالرو جیرفت به ساردوئیه. دارای 8 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ تِ)
ابن عمر بن علی کاتبی قزوینی. ملقب به نجم الدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به کاتبی قزوینی و علی (ابن عمربن...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ شِ)
ابن حسین بن علی کاشفی. از فضلای زمان دولت صفوی. وی در سال 910 ه. ق. در قید حیات بود. او راست: 1- انیس العارفین، در پند و اندرز، به فارسی. 2- حرزالامان من فتن الزمان فی علم اسرار الحروف و خواص آیات القرآن. 3- لطائف الطوائف فی قصص و حکایات طریفه. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ ظِ)
ابن محمد بن حسن بن محسن بن حسن المرتضی اعرجی کاظمی. فقیه متوفی در سال 1349 هجری قمری او راست: 1- تحفهالمشتغلین فی شرح باب الاستثناء من شرح بدرالدین. 2-التقریب فی ایضاح التهذیب، در منطق. 3- المقاصد العلیه فی شرح اللمعه الدمشقیه. (از معجم المؤلفین)
ابن مکی کاظمی. ادیب و شاعر متوفی در سال 1246 هجری قمری او را مجموعه ای است از اشعار. (از معجم المؤلفین)
ابن محمد بن علی بن ابی المعالی الصغیربن ابی المعالی الکبیر طباطبایی اصفهانی کاظمی حائری شیعی امامی. رجوع به علی طباطبائی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ کُ بَ)
ابن احمد بن علی کزبری. ملقب به علاءالدین و مکنی به ابوالحسن. عالم است و او را ثبتی است. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بُ لُ)
ابن محمد بن ابراهیم جعفری نابلسی حنبلی. مشهور به ابن عفیف. وی ادیب و فقیه بود. در سال 752 هجری قمری متولد شد. مدتی امر قضاء را در نابلس عهده دار بود. و در سال 813 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- رشف المدام فی وصف الحمام. 2- کشف القناع فی وصف الوداع. و نیز او را اشعاری است. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ لِ)
ابن سالم بن مخارق والبی. مولای عباس بن عبدالمطلب. متوفی در سال 123 هجری قمری او را تفسیر است برقرآن کریم. (از هدیه العارفین بغدادی ج 1 ص 667)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بِ)
ابن محمد بن خلف معافری مالکی. مشهور به ابن قابسی و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی بن محمد بن ... و نیز به ابن قابسی ابوالحسن علی... شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ دِ)
ابن احمد عادلی عاملی مشهدی غروی نجفی. از شعرا و فقها بود و در سال 1122 هجری قمری درگذشت. او را دیوان شعری است. (از معجم المؤلفین از اعیان الشیعه ج 41 ص 46 و مجلۀ عرفان، شمارۀ 38 ص 776). و رجوع به الذریعۀ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 664 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مِ)
ابن سعید بن محمد بن احمد بن محمد بن حسن بن محمد بن علی بن محمد بن حسین بن عبدالسلام بن عبدالمطلب حر عاملی جبعی. رجوع به علی حر شود
ابن محمد بن مکی بن عیسی بن حسن بن عیسی شامی عاملی جیلی. ملقب به نجیب الدین و مشهور به ابن مکی. رجوع به علی شامی شود
ابن محمد بن مکی عاملی جزینی. مکنی به ابوالقاسم و ملقب به ضیاءالدین و حسام الدین و رضی الدین. رجوع به علی جزینی شود
ابن حسین بن عبدالعالی کرکی عاملی. مشهور به محقق ثانی، و محقق کرکی، و شیخ علائی، و مولی مروج. رجوع به علی کرکی شود
ابن محمد بن علی بن محمد بن یونس بیاضی عاملی. ملقب به زین الدین و مکنی به ابومحمد. رجوع به علی بیاضی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ ذِ)
ابن عمر بن ابراهیم قرشی صوفی شاذلی. وی متصوف و از اهالی یمن بود. درسال 755 هجری قمری در قرشیهالسفلی واقع در وادی رمع از نواحی زبید متولد شد. سپس مدتی در قدس بسر برد و آنگاه به مصر رفت و به طریقۀ شاذلیه در تصوف پیوست وبه یمن بازگشت. و شهرهای ایران و حبشه را نیز سیاحت کرد و در بازگشت به موطن خویش در ’مخا’ مسکن گزید ودر آنجا خانه هایی برای خود و برای مهمانان خویش بساخت و در سال 828 هجری قمری در همان شهر درگذشت. ’باب شاذلی’ در این شهر به وی منسوب است. (از اعلام زرکلی از نزههالجلیس ج 2 ص 163 و الضوء اللامع ج 5 ص 263)
ابن عمر قرشی شاذلی. مکنی به ابوالحسن. او راست: المنامات، که خوابهای مشایخ را در آن جمعآوری کرده است. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1845)
ابن محمد بن محمد بن محمد بن خلف بن جبریل منوفی مصری شاذلی. ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی منوفی شود
ابن عبدالله بن عبدالجبار شاذلی ضریر. ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به شاذلی و علی بن عبدالله بن... شود
ابن محمد بن محمد بن وفا قرشی انصاری سکندری شاذلی مالکی. مشهور به ابن وفا و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی قرشی شود
ابن عبدالقادر بن عبدالرحمان بن علی بن علی بن علی بن امین علوی اندلسی جزائری مالکی شاذلی. رجوع به علی اندلسی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ لِ)
ابن سعید بن سعد بن زید بن محسن حسینی طالبی. از اشراف مکه. وی در سال 1130 هجری قمری پس از عزل برادرش عبدالله به امارت مکه برگزیده شد. و در آن هنگام حکومت مکه در دست عثمانی ها بود و این علی بن سعید مدت هفت ماه و چهار روز امیربود و به واسطۀ بی نظمی هایی که در مکه و نواحی آن روی داد از جانب والی عثمانی عزل شد و در سال 1142 هجری قمری درگذشت. (از اعلام زرکلی از خلاصهالکلام ص 169)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ دَ)
ابن عبدالله بن محمد بن هیدور تادلی. عالم فرایض و ریاضی دان و از اهل فاس بود. وی در سال 816 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- تقیید علی رفعالحجاب لابن البنا. 2- شرح علی تلخیص ابن البنا، در حساب. (از معجم المؤلفین بنقل از الاعلام زرکلی ج 5 ص 122)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ دَ بُ)
ابن احمد بن محمددیبلی شافعی. فقیه بود و در حدود سال 400 هجری قمری درگذشت. و دیبلی منسوب است به شهر دیبل، در ساحل دریای هند. او راست: 1- ادب القضاء. 2- شرح ادب القاضی. (از معجم المؤلفین بنقل از هدیهالعارفین ج 1 ص 485)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ ؟)
ابن احمد بن مجمد رتبلی، مکنّی به ابوالحسن. او راست: ادب القاضی. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ج 1 ص 47)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حَ بَ)
ابن عبیدالله بن نصر بن سری زاغونی حنبلی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به زاغونی (علی بن عبیدالله..) و نیز به علی (ابن عبیدالله...) شود
ابن عقیل بن محمد بن عقیل بغدادی ظفری حنبلی، مکنّی به ابوالوفاء. رجوع به علی ظفری و ابوالوفاء (علی بن محمد بن عقیل...) شود
ابن محمد بن عباس بن شیبان دمشقی حنبلی، مشهور به ابن اللحام و مکنّی به ابوالحسن و ملقب به علاءالدین. رجوع به علی دمشقی شود
ابن احمد بن عبدالواحد مقدسی حنبلی، مشهور به ابن بخاری و ملقّب به فخرالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی بخاری شود
ابن عثمان بن عبدالقادر بن محمود بن یوسف بغدادی حنبلی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به شمس الدین. رجوع به علی بغدادی شود
ابن سلیمان بن احمد بن محمد سعدی صالحی حنبلی مرداوی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی مرداوی شود
ابن عبدالمحسن بن دوالیبی بغدادی شامی حنبلی، مکنّی به ابوالمعالی و ملقّب به عفیف الدین. رجوع به علی دوالیبی شود
ابن محمد بن علی بن محمد بن علی بن عبدالله یمنی صنعانی حنبلی، مشهور به ابن شوکانی. رجوع به علی شوکانی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
ابن مجاهدبن مسلم بن رفیع کابلی رازی کندی. مکنّی به ابومجاهد. متوفی در حدود سال 180 هجری قمری او راست: 1- اخبار بنی امیه. 2- کتاب المغازی. رجوع به کابلی (ابومجاهد علی بن...) و نیز به مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 175. تاریخ بغداد خطیب بغدادی ج 12 ص 106. تهذیب التهذیب ابن حجر ج 7 ص 377. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 26
لغت نامه دهخدا
تصویری از علت قابلی
تصویر علت قابلی
انگیزه توانیک
فرهنگ لغت هوشیار